گاری دموکراسی ایران
سروش سحر
… آن زمان که نیروهای آزادی بخش مشروطه خواهان خود را به تهران رساندند ، آنها هم از همان راههایی آمدند که به واشینگتن درآمریکا، لندن در انگلیس و پاریس در فرانسه ختم می شد. ولی چرا باز این مملکت تا حال در جا زده و هیچ شهروندی نتوانسته وزیرش را به خاطر قحطی و رئیس جمهورش را به دلیل تورم، بیکاری و … به پای میز محاکمه بکشاند و یا سرش را هنگام سحرگاه با خیالی راحت از بالین اش بردارد! این مسئله از راههای بسیاری قابل بررسی است که در مقاله به نمونه ای از آنها اشاره می شود: ... ( برای مطالعه بیشتر کلیک کنید )
در سایه ایزد تبارک ، عید همگی بود مبارک...!!
نگاهی اجمالی به نسل هایی که ، این انقلاب به وجود
آورد!!
رضا پیمان
نسل اول) با توجه به اینکه هر نسلی ریشه و هویت خاص خود را دارد، با یک حساب سرانگشتی می توان به خوبی حدس زد که پایه های این نسل درسال 42-1340 گذاشته شد. بانیان نسل اول، این سال ها درتکاپو بودند تا به نوعی ایدئولوژی واندیشه خود را در جامعه پیاده کند. با جنبش های جست و گریخته ای دراین راه گام برمی داشتند .این فعالیت هاو تلاش ها ادامه یافت تا اینکه نسل به وجود آمده توسط اینها به دوره جوانی رسید . این نسل به وسیله فرهنگ و برنامه ریزی های حکومت شاهنشاهی تربیت و با استفاده از امکانات ارایه شده آنها درمدارس، دانشگاه و … پرورش یافت .
تربیت فیزیکی و جسمی این نسل به عهده رژیم آن دوره، ولی هدایت روحی آنها توسط جامعه و نسل پدران ومادران مذهبی خود بود . این نسل با توجه به اینکه با یک روال حکومتی که با دین رابطه چندانی نداشت ارتباط داشت. با خلاء دین و مذهب در زندگی اجتماعی و هویتی خود روبرو شد و درنتیجه به طرف خواسته های معنوی رو آورد و از جنبه های غیردینی و لائیک گریخت، تا جامعه را به حالت تعادل برساند . راهنمایان این نسل بعد از سال ها سعی برای رسیدن به اهداف خود ،این نسل را به طرف انقلاب هدایت کرد و بالاخره این انقلاب در سال 1357 با همت این نسل به پیروزی رسید بوقوع پیوست.
نسل اول که تشنه دین بود توانست با استفاده از باورهای دینی و ملی خود در جنگ عراق علیه ایران (68-1359 ) در مقابل دشمن بایستد.آنهایی که به این نسل راه را نشان می دادند با استفاده از روحیه احساسی، جان گذشتگی و سادگی آنها توانستند به اهداف خود برسند ! این نسل چون برگ زمانه را به نفع خویش برگردانده بودند ، خود را سرشار از قدرت و اراده می دید به همین دلیل همیشه می خواست آنچه را که باور دارد، درجامعه خود پیاده کند و از آنجایی که هم درمقابل دشمن و هم درانقلاب خون داده بود. دیگران را وام دار خود می دانست وشاید هم به خاطر همین دیدگاهها بود که می خواست به همه اهداف خود با تمام سرعت برسد .این برگ برنده در دستان این نسل بود تا اینکه خود اینان نیز نسلی دیگررا بنیان نهادند .
نسل دوم ) این نسل که با متولدین قبل از انقلاب نیز همراه بود، در سال 60-1357 متولد شد. آنهایی که تاریخ تولدشان کمتر از اینها بود (56-1359 ) در طول دوران تحصیل خود با تمام وجود اوج قدرت نسل اول را حس کرد. این دوره برای ایشان که به سطح تحصیلات راهنمایی ، دبیرستان ودانشگاه رسیده بودند، مساوی با دوران جنگ و اوج فعالیت انقلابیون و رفتار ایشان بود. اینان در این دوره آنچه را که دیدند برای نسل دومی ها می گفتند :
« ... درکلاس درس ریاضی سرگرم حل اتحاد بودیم که یک دفعه عده ای ریختند کلاس و شروع به بازرسی بدنی کردند و … »،
«… به پدرم گفتم که از این کاپشن برایم نخر، چون به مدرسه راهم نمی دن !! »،
« … مادرم برایم یک مانتو رنگ روشن دوخته بود ولی روز اول ناظم مدرسه گفت : «اگه بازم اینو بپوشی به مدرسه راهت نمی دم ! »،
« … پدرم که تلفنو برداشت نمی دونستم چطور بگم که منو گرفتن … آخه اون خیلی حساس بود اگه می فهمید لباس آستین کوتاه پوشیده ام دمار از روزگارم در می آورد ! ».
« … با مادرم درپارک قدم می زدم که یک زن چادری بایک مرد بی سیم به دست با عصبانیت و سرعت به طرف مان آمد و گفت : « هی … دختر خانوم این جوراب نازک چیه پوشیدی حالا ببرمت بازداشت!!! » زهرم نزدیک بود بترکه دیگر این چه جرمی بود که من نمی دونستم !!» و …
نسل دومی که دوران ابتدایی اش را با مارش های جنگ از سر گذرانده و شیشه پنجره ها را پر از نوارهای سفید ضربدری دیده بود. توسط بزرگان نسل اول داشت پرورش می یافت ! هنوز صدای آژیرهای قرمز و سفید در گوش این نسل بوق می کشد چه آن زمان که به پناهگاه می دوید و چه آن زمان که جنگ را از تلویزیون تماشا می کرد. تلویزیونی که برنامه هایش از 16 عصر شروع می شد و 30 دقیقه بامداد به پایان می رسید آن هم دوکاناله !!
هنوز تصاویر ثابت تلویزیونی را از یاد نبرده که چقدر درجا می زد تا او یک برنامه کارتونی ببیند !! این نسل داشت بزرگ می شد. به مقطع راهنمایی که رسید دیگر گفته هایی را که قبلا شنیده بود لمس می کرد … « تو دیگر حق نداری این پیرهنو بپوشی !!» ، در مدرسه او را نصیحت می کردند که سراغ ویدئو نرود ! به موسیقی گوش ندهد ! ، چون او را از مسیر درست زندگی منحرف می کرد !! ولی دوستانش هر روز از فیلم های بروسلی و رزمی که به صورت قاچاق در خانه فلان فامیل دیده بودند. برایش تعریف می کردند و او را در حرص و طمع ویدئو می گذاشتند !!! داشتن عکسهای هنرپیشه ها و خواننده ها… جرم نابخشودنی بود !!
… این دوره هم گذشت تا اینکه پا به دبیرستان گذاشتند اکنون این نسل 15- 16 و .. سال سن دارد کاپشن های کش دار مد شده و… هنوز از جو جنگی- انقلابی چیزهایی باقی مانده و … روزنامه دیواری های مدرسه پر شده از اندیشه های نسل اولی ها !! باید آنچه را که آنها باور دارند و مقدس می شمارند نوشت و خواند وگرنه تویک فرد، دانش آموز، جوان و … سر به زیر و آقایی نیستی !! و شاید هم می خواهی کارکنی و مشکلی بسازی !… به راهپیماییها و… دعوت می شوی … دیگر نوبت رای دادنت رسیده… حرفهای نامزدها را می خوانی: سابقه حضور در جبهه های جنگ … ، تجربه های گرانقدر در مبارزات انقلابی ، دارای مدارک تحصیلی بالا و … نه از اندیشه ای خبری بود و نه از خواسته ای … باید به سوابق رای می دادی نه به افکار و اندیشه و …
… صبحگاه مدرسه که می شد نصیحت بود پشت نصیحت . ولی این بار از کاست های موسیقی، ویدئو، عکس و… خبری نبود چون دیگر استفاده و داشتن آنها آزاد شده بود. بهانه این دفعه گیرنده های ماهواره ای ، فیلم های هنری و … غربی بود. در چارچوب تهاجم فرهنگی! مربی پرورشی می گفت: «…آنهایی که می خواهند دارای خانواده ای سالم و پاک باشند، باید از چیزهایی که غربی ها روی آنها سرمایه گذاری می کنند نظیر ماهواره و فیلم های سینمایی و .. بپرهیزند. چون اینان تنها در فکر به فساد کشاندن خانواده های ایرانی اند! از شما می خواهم که به پدر، مادر، برادر و خواهرتان اجازه ندهید که از این وسایل به خانه آورده و استفاده کنند...»!!
این منع شدن ها، از این نسل کنجکاوانی ماهر ساخته بود باید این کنجکاوی ها به نحوی ارضا می شد…دبیرستان داشت تمام می شد و ذهن همه پرشده بود با حرف های تکراری و برخوردها و سخت گیری ها و … سال 1376شروع شد… این نسل داشت به انتخابی دیگر نزدیک می شد… موقع تبلیغات که رسید… حرف ها و حدیث های جدیدی به گوش نسل دومی ها خورد :«آزادی» ،« قانون» ،«اصلاحات» و … این نسل که از برخوردها، امتیاز دهی ها و … گذشته ناراحت بود با شنیدن این شعارها به ذوق آمد و تمام تلاش خود را کرد تا نسل اولی ها را نیز راضی کند که زمانه دارد عوض می شود… تا اینکه در دوم خرداد 76 به آنچه که محروم بود، رای داد. حالا دوره، دورۀ نسل دومی ها بود که افکار و اندیشه های خود را در لایه ای از نسل اولی ها می دید که انگار تغییر کرده بودند… شادی های دسته جمعی در پیروزیهای ورزشی، خوشحالی های خیابانی در اعلام رای چندین میلیونی آنها و … حکایت از خواسته های نسل دومی ها داشت… آنان در حالی به شعارها امید بسته بودند که دورة چهار ساله اول با کشش و قوس های فراوان داشت روزگار می سپرد... حالا عده ای از نسل دومی ها به دانشگاه راه یافته بودند… دو سال بود که از انتخاب و رای آنها می گذشت، ولی کاری پیش نمی رفت… این بار این نسل در دانشگاه خواست کاری بکند تا به خواسته هایش برسد ولی شیرازة 18 تیر 1378 هم از دست خارج شد!!…
این نسل به خاطر اینکه از آنچه که رای داده بود جوابی ندید نا امید شد… حالا آنهایی که به دانشگاه نیامده بودند سربازیشان تمام شده ولی آنهایی که تحصیلات دانشگاهی داشتند در سربازی اند و یکی یکی دارند ترخیص می شوند، از دوره ای با خاطرات تلخ و شیرین… هر دو این بار از بیکاری به ستوه آمده اند… دیگر این نسل خود را نیازمند معنویات نمی داند، جیبش خالی است و رفاه مادی ندارد… و دهان که باز می کند قار و قور شکمش گوش همه را کر می کند… ولی او الان دارد به بیش از هزار کانال تلویزیونی ماهواره ای و چندین کانال رادیویی نگاه و گوش می کند… به موسیقی شاد دلبسته شده و به اینترنت وصل است اما با این همه بیکار، فاقد مسکن ، مجرد و … است!! او توسط پدرانش به رفاهی ناچیز رسیده، ولی خود نمی داند چه کار کند!! در این بی راهی گم شده و …
… دارد انتخابی دیگر صورت می گیرد ولی دو دل است که رای بدهد یا نه؟ !… اگر رای بدهد باز بیکار است و اگر ندهد می گویند: «شناسنامه ات بی مهر است »!!!
… ناراحت جلوی تلویزیون نشسته و به نتایج انتخابات گوش می دهد… زیرا این بار به رای اش اعتماد ندارد… چون باز برخی نسل اولی های تغییر نیافته از راه دیگری می خواهند بیایند!!… دلشان پر است !… می خواهند، به نسل بعدی بگویند که اشتباه اینان را در تمام زمینه ها در تحصیل و... تکرار نکنند تا چون آنها جزو «نسل سوخته ها » نگردند!!
نسل سوم) «… برادر من بعد از اون همه درس و مشق و پول خرج کردن لیسانسشو گرفت ،حال بیکاره …» ،«… به فکر کنکور باش و گرنه به دیپلم چیزی نمی دن، نه اینکه دکتراش دارن کیف می کنن…» ،«پیر مرد محله اومد پیش من و گفت: «چرا مسجد نمی آیی؟!..» … آخه کسی نیست به این بابا بگه مگه چه گلی به سرمان کردین که بیاییم باشما بشینیم و به حرف های کهنه یتان گوش بدیم!!…» و …
این نسل دیگر از بازی های کوچه ای به داخل خانه خزیده و در کنج اتاق. بازیهای کامپیوتری ، چت کردن، گوش دادن به موسیقی پاپ، راک و … را به گل کوچک، توپ پلاستیکی، قایم موشک بازی کردن، بادبادک هوا دادن و … ترجیح می دهد. دیگر نمی توان به این نسل گفت:« مبارز فلسطینی در راه جهاد به شهادت رسید!!…» حتی نمی شود به او گفت: «هویتت در خطر است و …،زبانت دارد از یادت می رود…» چون او آنچه که از ما می خواهد فقط پیشرفت ، صلح، رفاه، آزادی، تفریح، هویت و شخصیت بین المللی و … است.
این نسل حوصله شنیدن موعظه و پند را ندارد. او به عمل و قانون چشم دوخته. وقتی به صورت او کسی خود سرانه سیلی می زند کمترین کارش زنگ زدن به یک نشریه است تا حقش را مطالبه کند… او را دیگر نمی توان محدود کرد… تمام آنچه را که نسل های اول و دوم در طول یک زندگی هزینه و تجربه کرده اند او با یک اینتر زدن از این سایت به آن سایت می رود و تجربه می کند. این نسل بیکاری، ممنوعیت گیرنده های ماهواره ای، اقدام های خود سرانه و سلیقه ای و … را نمی تابد… نسل سوم در یک حکومت دینی پرورش می یابد برخلاف نسل اول . این نسل خود را از ارزش های دینی اشباع می بیند و هر وقت برخوردی برخلاف میل او با وی می شود با اندیشه ها و گفته های دین توجیح می گردد! به همین خاطر یک نسل سومی می گوید: «آیا در این جامعه باید فقط اصل هشتم آن هم سلیقه ای، این همه سفت و محکم پیاده شود ولی اصل های دیگر قانون اساسی نه ؟!»