نوشته یک خواننده

سکانسی به خاطر مدنیت

 

1- در جهان سوم هستیم!!

در زمره کشورهایی که هنوز بیل و کلنگ را زمزمه اشعارشان قرار داده اند و تعصب کور را وجدان و قهر و جنگ را نهایت همه چیز می دانند...

ما در جهان سوم هستیم!! پیوسته برای زنده ماندن در تلاشیم و تنها ثانیه ای برای زندگی کردن فکر نکردیم!! ما به همه چیز ، جز خودمان فکر می کنیم!! می سوزیم ، اما آتش را نفرین می کنیم!! می بازیم ، اما بر قسمت لعن می فرستیم!! سیل کاشانه مان را می برد ، اما قهر طبیعت را مورد تهاجم قرار می دهیم!

انگار در دنیای خیال ، در عالم اوهام و در زمین نفرین شده زنده مانده ایم! و برای نمردن در جدالیم ، جدالی سخت با همه کس ، با همه چیز!!...ما در جهان سوم هستیم...

 

2- تازه می خواهیم خودمان را تعریف کنیم!!

هنوز نمی دانیم کیستیم! به چه باید تلاش کنیم!؟ و برای چه باید فکر کنیم!؟ هنوز بیداری را نمی شناسیم! و خواب را تجویز طبابت بیماری هایمان می دانیم! گر چه تمدن ما ، تمدن بزرگی است ، به خاطر اینکه سنگ نبشته ها آن را نمایان داشته! اما تعریف هویتمان چه با تمدن و چه با فرهنگ ، تعریف نا آشنا ، نامفهوم و بی اصالتی است!!

قوم فارس تاریخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را با خود یدک می کشند و بدان فخر می فروشند و با مناجاتی انحراف آمیز از آن یاد می کنند! اما به یک باره می بینی برای گسترش اقمار جمعیتی سرزمین تاجیکستان و قسمتی از افغانستان را از آن خود خوانده و میلیون ها جلد کتاب و جزوه برایشان می فرستند! ، برنامه تلویزیونی و ماهواره ای تدارک می بینند و هزاران کار به اصطلاح فرهنگی دیگر !!

ترکان آذربایجان ، تاریخ هفت هزار ساله بر خود دست و پا کرده ، سنگ نبشته ها را کند و کاو می کنند ، جمهوری آذربایجان ، قسمتی از ترکیه و تا سرحدات تهران را از آن خود می خوانند ، اما هنوز یک قطعه غزل به زبان مادریشان ازبر نیستند!!!

اکراد ، ایران را از آن خود می دانند! و گهگاهی خود را از آن ایران نمی دانند ، کردان ترکیه و عراق را نیز دوست دارند. اما هنوز نمی دانند که آیا کردان از آن ایرانند یا اینکه کردان برای کردانند!!؟

قوم بلوچ و عرب نیز نموداری با فراوانی کم و بیش به همین مقدار.

در این بین هیچ کدام خود را آن چنان که باید بشناسند نمی شناسند!!؟ و این ناهمگونی در ائدلوژی و مبانی و ساختار فکری یعنی رخنه و رشد اندیشه های ناصواب در اندیشه ایرانی است که ساخته و پرداخته قرن ها تصفیه حساب های بی پایه نژادپرستانه می باشد که بحرانی را خلق کرده ، بحرانی که اندیشه جهان سومی است و در جهت گذر از این بحران دوباره گرایش غیر معقول به سوی هویت یابی معمول گشته و باز بحران هویتی دیگر با رنگ و لعابی دیگر نمود می یابد بدون هیچ توجه به نسل هایی که در این بین جز « فنا » تعریفی نمی توان بدان ها داد و به دین منوال باید باورمان شود که پندارمان از فلسفه بودنمان غلط و آلوده به جهالت است ، جهالتی که قرون متمادی است بر آن تکیه زده و از زندگی فقط زنده ماندن و نمردن را آموخته!!

 

3- باید بیداری را تجربه کنیم!!

ما باید بیداری را تجربه کنیم! ، بیداری تکامل دهنده و عنصر اصلی چالش سخت زندگی است. بیداری نگاهبان زمین ، حیات و خود انسان است. ما را در خواب ، سخت بیماری است و این زاده مطلق است. پگاه روشن فردا در بیداری امروزمان رقم خواهد خورد. تاریخ را بگذاریم به تاریخ ، ما خود در آنچه هستیم تاریخ می نگاریم. اما امروز را باید تاریخی دیگر به نظم درآریم. نظمی موزون ، ردیف در ردیف! و زندگی را شادتر از دیروز و امیدوارتر برای فردا گردانیم.

نسل ها را برای خوب زیستن ، تربیت و آرزوها را در حقیقت وزن نماییم. ما نباید مثل بسیاری ، خود را به اصطلاح « نسل سوخته » بنامیم. یا مثل بسیاری دیگر « نسل فراموش » شده. ما به یقین نه نسل سوخته ای هستیم و نه نسل فراموش شده ، بلکه ما نسل خود ساخته ای هستیم که باید این ساختن را برای نسل فردا بنایی استوار گردانیم. باید هوشیار باشیم که صدای دانایی مان تعریف در بیداریمان است و خواب در وقت سحرمان ، ما را در دنیای سوم ( جهان سوم ) ردیف داده است و این نکته را نباید از یاد برد که رسیدن به درجات رفیع زندگی مادی و معنوی جز در سایه بیداری ، از دید حقیقت محال است!!